نیکان در روزهای تابستان
این روزها نیکان خیلی داره بهش خوش میگذره هرروز صبح که بیدار میشه با خاله میره پارک وتا جایی که نفس داره شلوغی وشیطنت میکنه .تاب بازی وسرسره بازی که دیگه نگو این چندروز اخیر وقتی داره از سرسره میاد پایین میخواد ادای بچه های دیگه را در بیاره وشروع میکنه به جیغ کشیدن عصرها هم که بابایی میاد وبعد با اون میره پارک
راستش خیلی دلم میخواد وقتی میریم پارک منم مثل بابا سیامک بیخیالی طی کنم وبذارم نیکان راحت با همه چی بازی کنه سراغ خاکهای باغچه بره یا هرچیزی را که میخواد تجربه کنه ولی واقعا از توانم خارجه همش نگرانم دستشو بکنه تو دهنش یا اینکه یه دونه ازاین جانورهای خاکی را بخوره ولی سیامک میگه بذار تجربه کنه اینطوری بهتره به محض اینکه راه می افته اولین چوبی را که پیدا میکنه برمیداره بعد دومین چوب بعد اولیو میندازه یعنی اینقدر که این فسقلی برای چوب جمع کردن پشتکار داره اگه من تو کارهام داشتم الان یه چیزی شده بودم
هفته پیش رفتیم وبرای نیکان صندلی ماشین خریدیم ومن بالاخره راحت شدم هر دفعه که میرفتیم بیرون حتما باید یه نفر همراهم بود چون نیکان روی کریر نوزادیش نمی نشست ولی الان دیگه با خیال راحت میتونیم دوتایی بریم صفا