نیکاننیکان، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

وروجک مامان وبابا

بیماری roseola

پنج شنبه 11اردیبهشت وقتی نیمه شب از خونه عموعلی برمیگشتیم دیدم نیکان خیلی بی قراره و دمای بدنش هم بالاست پسرفسقلیم تا صبح تب داشت وبا شربت استامینوفن وپاشویه یه کم تبش را پایین اوردیم جمعه هم بدین منوال بود وما فکرمیکردیم حتما بخاطر دندونهای جدیدشه که داره در میاره ولی وقتی بی اشتهایی هم اضافه شد شنبه عصر بردم دکتر که گفت لوزه هاش متورمه وشربت انتی بیوتیک داد ولی از فرداش تبش قطع شد ویه دفعه یه عالمه دونه صورتی رنگ بیرون ریختن وقتی دوباره بردم دکتر گفت این بیماری roseola است وشبیه سرخچه است وعوارضش بی اشتهایی است ویک هفته ای خوب میشه که همینطور هم شد وصبح روز پنج شنبه 18اردیبهشت بدون اینکه اثری از دونه ها باشه نیکان از خواب بلند شد وبا هم...
27 ارديبهشت 1393

نیکان راه افتاد

نیکان راه افتاد هورا هورا روز 20 فروردین خاله زنگ زد وگفت نیکان از سر تا انتهای اتاق را خودش به تنهایی راه رفت وقتی من رسیدم خونه شروع کرد به راه رفتن وخیلی هم از اینکه میتونه راه بره ذوق زده وخوشحال بود خدایا شکر که این روزهای قشنگ را برام رقم زدی ...
27 فروردين 1393

سال نو مبارک

کمترین ارزویم این است :هرگز با چشمان مهربانت نامهربانی روزگار را نبینی.بالاترین خواسته ام برایت اینست :حاجت دلت با حکمت خدا یکی باشد .هیچ چیز تو را ناراحت نکند فقط شادیها تورا احاطه کند ودوستانت عاشقت باشند لطف خدا باتوباشد اینها ارزوهای من برای تو است نوروز 1393 مبارک  
17 فروردين 1393

عکاسی

بعد از مدتها که تصمیم داشتم نیکان را ببرم عکاسی برای سه شنبه 15بهمن از عکاسی وقت گرفتم اما وقتی صبح بلند شدم دیدم همه جا از برف سفید پوش شده وشب گذشته هم سردترین شب سال بوده فکر کن چه وقتی را برا ی عکاسی انتخاب کردم اما از اون جایی که تصمیمم راسخ بود با خاله نیکان را حاضر کردم ورفتیم که خوشبختانه راه خوب بود وبموقع رسیدیم اما نیکان اصلا همکاری نکرد حاضر نبود یه لحظه هم بشینه تا ازش عکس بگیریم خلاصه با اشک وگریه یه چندتا عکس انداخت وقتی برگشتیم فقط دلم میخواست یه چایی داغ بخورم واز خستگی ولو بشم ...
21 بهمن 1392

غذای ترش

چند روز قبل موقع غذا خوردن خواستم مثلا یک تنوعی در غذای نیکان ایجاد کنم برای همین توی غذای این فسقلی یه کم ماست ریختم ولی اشتباه کردم وماست را نچشیدم نگو ماست ترشه واین جینگیل ما اولین بار هست که طعم ترشی را می چشه قیافه ش خیلی بامزه شده بود وقتی میخورد شما هم نگاه کنین من که کلی خندیدم......   ...
9 دی 1392
1