تولد
امروز میخوام از روزی بنویسم که خدا یه بار دیگه لذت عشق را به من نشون داد طبق نظر خانم دکتر (حمیده شبگردمقدم)قرار بود من در تاریخ 10 تا 18 اردیبهشت منتظر این میوه بهشتی باشم ولی از اونجایی که فسقلی ما عجله داشت روز 27 فروردین با یه لگد کوچولو کیسه ابشو پاره کرد تا زودتر بیاد ببینه اینور اب چه خبرهمن تا روز قبل ساعت 6 عصر سرکار بودم راستش قرار بود روز بعد به مناسبت تولد حضرت فاطمه (ص)یه مصاحبه داشته باشم(خدارو شکر نیکان نجاتم داد) برای همین صبح ساعت 7خوشحال وخندون 2تا موز خوردمبعد رفتم حمام ممممم که یه دفعه اقا نیکان با ناخنهای تیزش کیسه را پاره کرد اولش ترسیدم بعد خودمو رسوندم به تلفن وبه بابا سیامک خبر دادم بعد با خانم دکتر تماس گرفتم اونم گفت برو بیمارستان منم خودمو میرسونم نگران نباش بابایی ساعت 8رسید خودم ساک ووسایل را جمع کردم وبا توکل به خدا رفتیم بیمارستان تهران واونجا یه خانم پرستار خوشگل معاینه کرد ومن صدای قلب فسقلی را شنیدم بعدش خانم دکتر اومد وچون قبلاگفته بودم طبیعی میخوام گفت اینطوری باید 24 ساعت صبر کنیم ....با بابا سیامک مشورت کردیم وطبق نظر خانم دکتر به این نتیجه رسیدیم که سزارین انجام بدیم خلاصه بابابایی خداحافظی کردم ورفتم اتاق عمل وچون 2تا موز نوش جان کرده بودم منو بیهوشی موضعی کردن ساعت 11 رفتم داخل اتاق ونیمساعت بعد صدای گریه بی نظیر پسرمو شنیدم وتو اون لحظه فقط یاد مامانم بودم وعشق اون نیکان را گذاشتن تو بغلم ومن گریه میکردم بعدش رفتم اتاق ریکاوری وسیامک اومد هم نگران بود که من میلرزم هم خوشحال از دیدن پسر فسقلی
تازه بعدش به خاله اعظم و داییها خبر دادیم واینطوری من مادر شدممممممم